در شماره قبل درباره پنج شاعر بزرگ ایران فقط توانستیم در مورد اولین آنها یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی توضیحاتی بدهیم در این مقاله بصورت اختصار چهار شاعر بعدی را معرفی می کنم :
دومین شاعر بزرگ ایران زمین از نظر زمانی بعد از فردوسی ، ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی با تخلص نظامی است ایشان اهل گنجه از منطقه قفقاز می باشد ، پدرش ترک زبان ولی مادرش گویند کرد نژاد بوده است بیشتر او را نظامی گنجوی می خوانند . از میان شاعران بزرگ ایران او در داستان سرایی سرآمد روزگار بوده ، آنچه مسلم است بسیاری از شاعران ایران داستان سرایی کرده ولی هیچ کدام به پای نظامی گنجوی نمی رسند حتی امیر خسرو دهلوی کتابی به نام خمسه 2 نوشته و اغلب از داستان های نظامی اقتباس کرده مثلاً لیلی و مجنون را مجنون و لیلی و یا شیرین و فرهاد را فرهاد و شیرین و هفت پیکر را هشت بهشت نوشته ولی هیچوقت به پای نوشته های نظامی گنجوی نمی رسند .
نظامی پنج اثر مهم از نوجوانی تا دوران پیری داشته که به ترتیب تاریخ نوشتار آنها 1- مخزن الاسرار 2- خسرو و شیرین 3- لیلی و مجنون 4- هفت پیکر 5- اسکندرنامه است که به آنها پنج گنج یا خمسه هم می گویند .
اشعار و افکار نظامی علاوه بر داستان سرایی ، عرفانی نیز می باشد و تنها اثری در ادبیات ایران است که یار و معشوق جز زن و یا دختر ندارد درصورتیکه در اشعار سعدی ، حافظ و بقیه بارها از زلف و ابروی یار گفته شده منظور پسر جوان می باشد دلیل آن این بوده که در دوران آنها در شیراز بعلت مذهبی بودن مردم ، دختران و زنان باحجاب بوده و لذا شاعران فقط نوجوانان مرد را می دیدند درصورتیکه در قفقاز حجاب نبوده و نظامی محدودیت نداشته که از پسر نوجوان زیبا در شعرهایش استفاده نماید . چند قطعه شعر او در کتاب های درسی قدیم را به یاد کودکی همه می آورم که او نیز برای پسر 14 ساله اش بعنوان پند سروده است :
غافل منشین نه وقت بازی است وقت هنر است و سرفرازی
یـک دستـه گــل دمـاغ پـرور از خرمن صد گیـاه بهتــر
کم گوی و گزیده گـوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پُر
سومین شاعر بزرگ از نظر تاریخی مولانا محمد بلخی بوده که فرزند بهاء الدین ولد می باشد . او در بلخ در دوران طفولیت با پدرش که از بزرگان خراسان و علاوه بر درجه اجتهاد ، عارف مشهوری بوده زندگی می کرده است . در دوره او امام فخر رازی در بلخ که تمایل به فلسفه داشته و با مرام صوفی گرانه مخالف بوده است چون از نزدیکان سلطان محمد خوارزمشاه بوده مرتب سعایت بهاء الدین را می کرده و چون پدر مولانا در آن دیار بسیار مشهور و طرفداران بسیار داشته است از روی طعنه سلطان محمد خوارزمشاه به او محترمانه پیغام می دهد اگر استاد اجازه فرمایند چون بلخ متعلق به شماست ما از این دیار کوچ کنیم . شیخ بهاء الدین به دوستان و خویشان می فرماید که دیگر بلخ جای ما نیست و لذا به شهر قونیه در ترکیه فعلی هجرت می کند سر راه در نیشابور با شیخ بزرگ عطار دیداری داشته و پس از صحبت ها به علت هم مرامی و اینکه هر دو عارف بوده اند عطار از فرزند ایشان محمد تعریف می کند که ایشان در آینده « آتش در سوختگان عالم زند » و سفارش او را به پدرش می نماید .
محمد بلخی به علت اینکه بیشتر عمر خود را در قونیه که جزء روم شرقی بوده زندگی می کرده است او را مولانا جلال الدین محمد رومی می خوانند. او در دوره سلاجقه در روم شرقی زندگی می کرده است ( در آسیای صغیر هنوز بازماندگان سلاطین سلاجقه حکومت می کردند و آنها همانند سامانیان بسیار خاندان آزاده ای بوده اند ) مولانا پس از برخورد با شمس تبریزی ، صوفی و عارف کامل می شود و همه رمز و رموز عارفانه خود را که معمولاً فاش کردن آن از نظر صوفیان ممنوع بوده است آزادانه بیان می کند . بعضی از متعصبان مذهبی با او مخالفت می کردند ولی بعلت پشتیبانی سلاجقه بخصوص حاکم قونیه یعنی علاءالدین کیقباد سلجوقی و خاتون او که بسیار روشن فکر بوده اند ، آزاده می زیسته و اندیشه های خود را در کتابهای غزلیات شمس ، مثنوی معنوی ، فیه مافیه و هفت مجلس بصورت عریان بیان می کند . وقتی به نوشته های عظیم او در این کتب غور می رویم از ژرفای فکر بزرگ او انسان حیران می ماند که چقدر عالِم در همه امور و چه اندازه افکار بلند عارفانه داشته و در هر علمی از روزگار خویش مانند حکمت ، عرفان ، شریعت و حتی طب و تاریخ سرآمد عصر خود بوده و بخصوص کلام به کلام قرآن را در سطح بالایی تفسیر می کرده است که عده ای مثنوی معنوی را ترجمه فارسی قرآن کریم دانسته و از راه مثنوی به تفسیر قرآن می پردازند . ایشان زندگی راحتی داشته و در دوران خود ابتدا با دیدار شمس متحول شده و کتاب و شریعت عرفی ، کلاس درس و همه را رها کرده و راه دیگری برای خودشناسی انتخاب می کند ( اصل را حال می داند نه قال ) . مردم آن روز او را بالاتر از یک انسان معمولی دانسته و حتی خاتون سلجوقی روی او نذر و نیاز می کند و بعد از ادای نذرش برایـش خلعت می فرسـتد بعد با صلاح الدین زرکوب نزدیک می شـود و به قول خودش او را جزء یاران خوشحال خود می داند ( کسی که او را درک می کند ) پس از مرگ صلاح الدین زرکوب ، حسام الدین چلبی که از نوجوانی طلبه او بوده یار او می شود و کتاب های مولانا را به همت و یاری مالی خودش و یادداشت هایی که قبلاً از گفته های او داشته می نویسد لذا او هم به تهیه کتاب های استاد خود خدمت بزرگی کرده وگرنه مولانا در اندیشه بلندپروازی و کتاب نویسی و اینکه بعد از خود یادگاری بگذارد نبوده است . معروف است که روزی چلبی به او می گوید که استاد بیائید گفته های پراکنده گذشته را کتابت کنیم او قبول می کند و از دستار خود نوشته ای کوتاه یعنی 18 بیت ابتدای دفتر اول مثنوی که خیلی به آن علاقه داشته بیرون آورده و شروع کتاب خود قرار می دهد لذا او تنها شاعر و نویسنده در جهان است که کتاب مثنوی او نه مقدمه دارد و نه مأخره مثلاً بدون بسم ا... و هیچ مقدمه ای « بشنو این نی چون شکایت می کند ..... » شروع می کند و آخر مثنوی معنوی هم بدون جمع بندی پایان می یابد .
با دو بیت خیلی مشهور از مولانا بحث معرفی اختصار ایشان را پایان می دهم :
من چـو لب گویم لب دریا بود من چـو لا گویم مـراد اِلا بـود
دوست دارد یـار ایـن آشفتگی کـوشش بیهـوده به از خفتگی
این شاعر افکاری بسیار شگرف ، بلند ، نو و وسیع دارد و در رشته شاعری خود یعنی اشعار عرفانی یکی از نوابغ بزرگ جهان است . او کاملاً به عرفائی همانند عطار و سنائی که صوفیان بزرگی بوده اند علاقه داشته و افکار عرفای قبل از خود را به قله رفیع عارفانه می رساند و اثری بسیار ماندگار از خود او البته به همت حسام الدین چلبی بر جای می گذارد .
اخیراً در کشورهای غربی ، مولانا خوانی و مولانا شناسی رایج شده و بخصوص در آمریکا به افکار و نوشته های او بسیار اهمیت می دهند و روز به روز شهرت بیشتری می یابد .
چهارمین شاعر بزرگ ایران شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است که اثر نثر او بنام گلستان بزرگترین اثر ادبیات فارسی است که در آن پند و اندرزها و آموختن راه و رسم زندگی برای همه طبقات مردم از شاه تا گدا آمده است . کتاب شعر او به نام بوستان است و در این کتاب استادی او در سخن و فصیح و زیبا بودن اشعار نهایت ندارد . او عارفی بزرگ و از پیروان سهروردی بوده است . در صوفیان ، بزرگ آنها در هر سرزمین را پیر می خوانند و درجه بعدی آنها شیخ است و سعدی را شیخ بزرگ شیراز یعنی بزرگ خانقاه های فارس می دانند .
سعدی اهل سفر بوده از بغداد تا روم شرقی و کل خراسان تا ازبکستان و هندوستان سفر کرده و با فرهنگ ها و علمای مختلفی از هر قوم و مذهب مصاحبت داشته لذا با این همه تجربه و دیدار و سفرها پس از بازگشت به شیراز شروع به نوشتن بوستان و گلستان می کند . از اهمیت اشعار او آن است که یکی از شعرهایش بر سر در سازمان ملل متحد نوشته شده است :
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
و در یک شعر ماندگـار دیگر اثـرات تربیت اولیـه هـر انسـان در وجـود او را چنین بیـان می فرماید :
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد اِلا به روزگاران
پنجمین شاعر مهم ایران خواجه حافظ شیرازی است ، نام وی محمد معروف به شمس الدین فرزند کمال الدین در قرن هشتم هجری می زیسته است و تقریباً جمع خوبی های شاعران قبلی همه در حافظ جمع می باشد . علت رندی او در نشر افکارش وضعیت آشفتگی دوران او در شیراز از نظر تعصبات مذهبی و یا حاکمان وقت بوده و مجبور بوده است طوری اشعار را در پرده بگوید که متعصبین مذهبی و شاهان و حاکمان از او خشمگین نشوند .
در دوران جوانی حدود 25 سالگی با حاکم وقت شیراز ، شیخ ابواسحاق از آل اینجو که فردی مردم دار و خوشگذران بوده و مدت 14 سال حکومت کرد آشنا و دوست غار ایشان بوده است و وقتی او به دست امیر مبارزالدین آل مظفر سرنگون و با سعایت آن امیر کشته می شود از بس شمس الدین او را دوست می داشت مرثیه جانگدازی در وصف او سروده که بسیار سوزناک و معروف است .
اشعار او را آنقدر پیچیده می گویند که چند طبقه افراد با دیدهای مختلف آن را تفسیر میکنند مثلاً عامیانه ، اندیشمندانه ، عارفانه و حتی شاهانه و امیرانه و دلیل آن هم به دار آویخته شدن منصور حلاج به علت صوفی بودن او به دست مذهبیان متعصب آن زمان بوده است .
در مطالعه اشعار حافظ بعضی نظر داده اند که او در جوانی شخصی با تعصب مذهبی و در میانسالی شاعری عرفانی و در کهولت شعر او بوی دهری و خیامی را می دهد مثلاً :
بگــو کـه جــان ضعیفم ز دست رفت خـــدا را ز لعل روح فزایش ببخش آن که تو دانی (شرعی)
حضوری گـر همی خواهی از او غایب مشـو حافظ مَتی ما تَلـق مَن تَهوی دع الدُنیا و اهملها (عرفانی)
چو گل گر پرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلط ها داد سودای زراندوزی(دهری و خیامی)
او اهل سفر نبود و می گویند فقط یک دفعه به یزد رفته و دفعه دیگر جهت رفتن به هند به ساحل خلیج فارس می رود ولی بعلت طوفانی بودن دریا به شیراز برمی گردد بعلت شیوایی کلمات در شعرش او را لسان الغیب می گویند و معروف ترین شعر ایشان :
اَلا یا اَیُها الساقی اَدر کاساً و ناول ها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
می باشد او از عرفای معروف و منصوب به افکار حسین بن منصور حلاج بود که در غزل معروف دیگر ( در انتقاد از استاد خود منصور حلاج ، که سِرّ خود را هویدا می کرد ) می فرماید :
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اَسرار هویدا می کرد
گفته اند که اصطلاح جام شراب در اشعار عرفای ایرانی و منجمله خواجه حافظ شیرازی ، آئینه انسانیت است نه جام خمر .
چاپ شده در شماره 67 مجله نرگسزار بهبهان - بهمن و اسفند سال 1393
منبع : دروس دانشگاهی و سخنرانی ها در دانشگاه ها و سمینارها ، سخنرانی های اساتید در رادیو و تلویزیون و نوشته های اساتید ادبیات ایران