حکیم عمر خیام نیشابوری

 

در مقاله شماره یک ذکر شد شاعران ایران که سبک و شهرت خاص دارند پنج نفرند که عبارتنداز فردوسی ، مولانا ، حافظ ، سعدی و نظامی گنجوی که آنها را پنج خداوندگار ایران نامیده اند . بعضی از بزرگان ادبیات معاصر خداوندگاران ایران را چهار شمرده اند و نظامی گنجوی داستان سرای بزرگ ایران را حذف کرده اند و بالاخره بعضی از بزرگان همان پنج خداوندگار را قبول دارند ولی بجای نظامی گنجوی ، عمر خیام نیشابوری را جزء پنج خداوندگار نامیده اند لذا لازم شد درباره این شخصیت بزرگ و دانشمند ایرانی نیز مقاله ای کوتاه جهت خوانندگان نوشته شود .

عمر خیام نیشابوری طبق اصحّ روایات و مشهورترین تحقیقات در سال 439 هجری قمری متولد و در 517 درگذشته است . تحصیلاتش در خراسان بزرگ و زندگانیش بخشی در اصفهان و ری و دیگر نقاط ایران گذشته اما در آغاز و پایان زندگانی ، ساکن خراسان بوده است . در آن روزگار خراسان بزرگ و شهرهای معتبر آن ، کانون علم و ادب بوده و سُنت فلسفه مَشایی در آنجا دوام داشته است .

خیام در ادبیات ، تفسیر ، کلام ، حکمت طبیعی ، ریاضیات و الهیات مهارت یافته و بر هر یک از این موارد حکایت ها و شواهد تاریخی است . زمشخری از اینکه با خیام بحث ادبی کرده بر خود می بالد و بیهقی بر این که خیام در قرائت قرآن بر استادان فن برتری داشته گواه است . آدمی جهان هستی را به نام می شناسد . پدیده های بی شمار از ذرات کوچک تا ستارگان و کهکشان ها را نام و نشان معرفی می نماید تا آنجا که هر کس حق دارد بداند نام خود چیست ؟ اسم دیگران کدام است ؟ و آنچه با آن سر و کار دارد چه نامیده می شود ؟ یکی از این پدیده ها ، کودکی است که در نیمه قرن پنجم هجری در خانواده ای متوسط از شهر نیشابور در خراسان بزرگ دیده بر جهان گشود و پس از شهرت و برافراشتن قامت خود را چنین معرفی می کند « چنین می گوید ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیّامی » این نوشته یکی از کهن ترین نسخ معروف و منتسب به خیام است که در رساله فارسی کلیات در کتابخانه موزه بریتانیا موجود است .

چه اینکه خیام و به هر نام و در هر خانواده ای ، از هر پدر و در هر نقطه ای از جهان پدیدار شده باشـد چهره ای جهانی و یک عنصر گرانمایه انسانی است و در واقع به جهـان و بشریّت وابسته گردیده است . با این همه از یاد نمی توان برد که او در نقطه ای از سـرزمین اندیشه پرور خراسـان بزرگ از ایران برآمده است . خیـام شاید خود نیز بر آن بوده است تـا پیش از آن که فرزند پـدری بوده خود فرزند خصال خویشتن باشد. با این همه خیـام در خانواده ای به دنیـا آمد که گویا پدر به شغل خیمه دوزی اشتغال داشته و از این رو پـاره ای شهرت عمر را به خیام یا الخیامی به همین مناسبت پنداشته اند .

موقع نوزادی او را عمر نامیدند . اسمی که از سوی خانواده بر کودک گذاشته شد اسمی است که تا آخرین لحظه زندگی با او همراه است  هر چند کودک پس از بزرگ شدن و رسیدن به مراتب احساس و اندیشه به داشتن چنین اسمی افتخار کند و ببالد و یا از داشتن آن خِجل یا شَرمسار و ناراحت باشد ولی چنان می نماید که انسان ها تنها بر یک اسم یا به یک نام بسنده نکرده اند و علاوه بر نامی که از پدران و مادران بر آنها گذاشته شده است نام ها و نشان های دیگری خود بر خویشتن نهاده اند و با آنها به شهرت و آوازه رسیده و می رسند و این نامی است که هر انسانی می تواند در درازنای زندگانی و در پرتو تلاش و کوشش برای خود کسب کند و قهرمان داستان ما یعنی عمر خیام نیشابوری می توانست نام ها و نشان های بی شماری نه تنها در دوران زندگی که پس از مرگ نیز برای خود فراهم سازد . بدان سان که او با نام های عالم دینی ، دانشمند ریاضی ، مهندس در علم هندسه ، منجم و ستاره شناس ، مفسر قرآن ، فیلسوف و حکیم ، موسیقی دان ، پزشک و .... می شناسند و پس از مرگ نیز نام های دیگری بر وی نهاده اند . به گونه ای که او را نه تنها با نام و نام خانوادگی می شناسند بلکه بیش از آن با نام های اکتسابی چنان که یاد شد معروف گردیده است و از همه مهمتر نام های متفاوتی است که پس از مرگ بر او به حق یا به ناحق گذارده اند مانند ضّال ، گمراه ، شراب خواره ، بی دین ، مادی و دَهری و .... که به دین ستیزی ، رسوایی و بدنامی او انجامید . هر چند کسی با هر بهانه ای به این آسانی مفتضح و رُسوا نخواهد شد چه که رسوا و رسوایی مقوله ای است که می بایست از دیدگاهی ژرف و جامعه شناسانه به آن نگاه کرد . شادروان دکتر معین هم در فرهنگ خود به آن اشاره کرده و می گوید « رسوا به کسی گفته می شود که به جهت اعمال زشت بدنام گردد .... اما آیا بدنامی خیام از چه روست ؟ کدام کار زشت و ناهنجاری را مرتکب شده تا مستحق چنین داغ ننگی باشد تا او را رسوا و مفتضح بدانیم ؟ اتهام خیام از نام هایی است که نه پدر و نه مادر بر وی نهاده اند و نه در هنگام زندگی نسبتاً طولانی با آن شهرت یافته است .

                                        

هر چند که موی و روی زیباست مرا                  چون لاله رُخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد کـه در طَـرَبْخانه خـاک                  نقــاش اَزَل بهـر چـه آراست مرا ؟

 

مضمون رباعیات اصیل خیام اگر با نظری عمیق مطالعه شود با رسالت کم حجم و پر مایه فلسفی وی هیچ تعارض و منافاتی ندارد بلکه مکمل یکدیگر است زیرا این دانشمند ریاضی و طبیعی که حتی در قرائات قرآنی و ادبیات عرب قولش حجّت بوده هرچه گفته سنجیده گفته است . خیام با نگاهی جستجوگر و موشکاف و اندیشه ای نقاد ، مطالب فلسفی و علمی را نگریسته و ممکن ست در بعضی مسائل به خلاف مشهورات و نه مسلّمات اظهار نظری کرده باشد که از حکیمی چون او جای تعجب نیست که اصل اقلیدس را مورد بحث قرار دهد یا نظریات فلوطین را فریبنده و تردید بر انگیز بنگارد .

 

خاکی که به زیر پای هر حیوانی است                زولفین بُتی و عارض جـانانی است

هر خشت که بـر کنگره ایـوانی است               انگشت وزیری و سر سلطانی است

 

خیام که در برابر عظمت جهان آفرینش و دنیای پس از مرگ بجز حیرت و سرگشتگی به دستاوردی نائل نشده شگفت نیست اگر بسیار کم سخن و برگزیده گوی باشد و جز به ضرورت چیزی را به قلم نیاورد و بر زبان نرانده باشد و آنچه نوشته از شعر و نثر و به تازی یا پارسی استادانه و در کمال ایجاز و بدون حَشوْ و زوائد است چون از تکرار مکرّرات بیزار بوده است .

 

هر کاو رقمی ز عقل بر دل بنگاشت                 یک لحظه ز عمر خویش ضایع نگذاشت

یـا در طلب رضـای یـزدان کوشی                 یـا راحت تـن گـزیـد و ساغر برداشت

 

درباره خیام نخستین سوالی که پیش می آید و در واقع مهمترین سوال اینست که آیا خیام منجم و ریاضی دان و جانشین بوعلی سینا در حکمت مشایی ، همان سراینده رباعیات معروف است یا به قول محیط طباطبایی دوتاست . این علی خیام است و آن عمر خیام بخصوص که بعضی صاحب نظران چنین گفته اند در این رباعیات مشهور مسائلی مورد تشکیک قرار گرفته که در رسالات فلسفی خیام بدان مسائل جواب های روشن داده شده است .

 

چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد             خود را بـه کم و بیـش دِژَم نتوان کرد

کار من و تو چنان که رأی من و توست              از مُوم به دست خویش هم نتوان کرد

 

چون که متکلّمی چون محمد غزّالی از خیام سوالاتی پرسیده یا نزدش درس خوانده است بر مهارت خیام در کلام دلالت دارد خصوصاً که یکی از اساتید خیام را ابوالمعالی امام الحرمین جوینی ذکر کرده اند .

در ربـاعیـات خیـام یا منسوب به خیام زیرکـانه ترین اشکالات کلامی مطرح شده و تسلط گوینـده را بر مبـاحث کلام نشـان می دهد اما میدان اصلی خیام ، حکمت طبیعی و ریاضی و الهی است . میزان الحکمه ساخت و مطالعاتش را در مکانیک و وزن مخصوص اجسام می نمایاند . در موسیقی ، پزشکی و هواشناسی هم مهارت داشته و ابتکارتش در جبر ، او را به عنوان یک نابغه ریاضی معرفی می کند . در نجوم جزء بزرگترین دانشمندان زمان بود و تقویم جلالی که همراه سه تن از پیشوایان فن ستاره شناسی آن عصر تنظیم کرده اند تا قرن ما از جمله دقیق ترین کارهای علمی در آن باب محسوب شده است . ظاهراً خیام مأموریت تأسیس رصد خانه مهمی به دستور ملک شاه را داشته و بودجه آن هم تأمین شده بوده است که با مرگ ملک شاه بعد از نظام الملک در یک فاصله کم موضوع معوق می ماند . خیام که اینک حامیان خود را از دست داده بود از اصفهان به خراسان برمی گردد و تأسیس رصدخانه منتفی می شود. اما در الهیات او را هم عقیده ابوعلی سینا شمرده اند و با آنکه بر اثر ژرف اندیشی مسلم نیست که بر مبانی حکمت مشاء پایدار بوده باشد رسماً از حکمت مشاء دفاع می نموده و هر گاه پرسش هایی از وی می کرده اند بر همان اساس جواب می داده است . درست همانطورکه به « علم احکام نجوم » نیز اعتقادی نداشته ولی اگر سوالی می کردند طبق اصول آن فن پاسخ می داده است .

نگاهی به فهرست کارهای علمی خیام ما را به مقام او آگاه می سازد با آن که در تألیف کتاب و رسالات جز به ضرورت اقدام نمی کرد و اصراری نداشته است به قول محمد علی فروغی این نه تنها عیبی بر او نیست بلکه شاید حُسن هم محسوب شود. در شعر خیام - آن اندازه که معتبر می توان انگاشت - تعبیرات مستی و معشوق به معنی فراغ خاطر و نفی آئین و مقررات است . خیام شاعری رسمی نبوده و از رباعیات کم شمار و پُربار خیام تنها مَحرم ترین دوستانش اطلاع داشتند یا شاید هم فقط آن ها را در گوشه و کنار کتاب هایش یادداشت می کرد . یکی دو نسل پس از درگذشت خیام بود که افکارش تک تک شـروع به بـروز و ظهور کرد . امـا این که چـرا در خراسان بزرگ مجموعه های کهن از رباعیات خیام یافت نشده به سبب ویرانی های بزرگ متوالی خصوصاً حملات غزنه و سپس مغول است . گم شدن مجموعه رباعیات عمر خیام که حداکثر یک جزوه کوچک بوده است عجیب نیست . عجیب تر از آن گم شدن دیوان فارسی و عربی « علی خیام » مورد ادعای مرحوم محیط طباطبایی است . جالب اینکه در لباب الالباب محمد عوفی که قدیمی ترین تذکره شعرای فارسی است نه از عمر خیام حکیم سخن در میان آمده و نه از علی خیام شاعر اما در همین قرن هفتم پنج شخص ( نجم الدین رازی ، عبدالقادر اهری ، قفطی ، جوینی مورخ و شمس تبریزی ) که بر گفته شان می توان تکیه کرد آشکارا عمر خیام را شاعر دانسته اند .

 

سُنت بکن و فریضـة حق بگذار                           و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار

غیبت مکن و خلق خدا را مازار                             در عهده آن جهـان منم بـاده بیـار

 

چاپ شده در شماره 76 مجله نرگسزار بهبهان - زمستان سال 1395

 

منبع : دروس دانشگاهی و سخنرانی ها در دانشگاه ها و سمینارها ، سخنرانی های اساتید در رادیو و تلویزیون و نوشته های اساتید ادبیات ایران