رمز روئین تن بودن اسفندیار و دیگران در شاهنامه حکیم فردوسی

 

در مقاله های گذشته درباره حکیم ابوالقاسم فردوسی گفته شد که حکیم در اشعار خود فرموده که اشعار مرا افسانه ندانید بخشی را با خرد و بخش دیگر را با رَمز بفهمید و مثال زدیم که منظور از دیو سیاه و سفید در شاهنامه افراد بومی متمدّنی بودند که در سرزمینی که بعداً ایران نامیده شد زندگی شهرنشینی داشتند که آثاری مانند چغازنبیل ، تپه سیلک کاشان و شهر سوخته نشان گر وجود آنها و تمدّنشان می باشد بعد به علت فصل یخبندان مردمی که از نژاد آریایی و دامپرور بودند از شمال قفقاز به جنوب آسیا یعنی هندوستان مهاجرت کرده و به علت ازدیاد جمعیت کم کم به غرب رو آورده و وارد سرزمین ایران شدند و با مردم بومی جنگیده ، آنها را کشته و یا با آنهائی که تسلیم شدند زندگی مشترکی بنیان گذاشتند . آن قوم آریائی در بدو ورود مردم ساکن شمال ایران را دیو سفید و مردم ساکن جنوب را دیو سیاه می نامیدند .

رمز دیگری که می خواهیم در این مقاله توضیح دهیم که بنظر افسانه می آید اصطلاح روئین تن برای بعضی اسطوره های شاهنامه است .

در روایت عوام زردشتی چنین آمده که جاماسب وزیر مشاور خردمند شاه گُشتاسب به دستور زرتشت با توجه به خدمات پادشاه جهت ترویج دین زرتشت نوزاد گشتاسب به نام اسفندیار را در چشمه ای مخصوص شستشو داد تا روئین تن شود یعنی در مقابل اصابت سلاح مصون بماند ولی چون در موقع غسل تعمید نوزاد چشمانش بسته بود لذا چشمانش آسیب پذیر باقی ماند و به همین جهت سیمرغ که از این مسئله مطلع بود به رستم دستور می دهد که تیر را به چشمان اسفندیار نشانه بگیرد . همچنین در افسانه های یونان باستان آمده است که پهلوانی به نام آشیل نیز در چشمه ای مخصوص خود را شستشو داد و روئین تن شد ولی چون در موقع شستشو برگ درختی به پاشنه پای او چسبیده بود دشمنان از همان نقطه به او ضربه زده و او را کشتند لذا مشابه این داستان در یونان باستان نیز وجود داشته است .

آنچه مسلم است انسان ها می میرند زیرا از مُردن گریزی نیست و لذا تا موقعی که روئین تن بصورت افسانه و میتولوژی باشد مانعی ندارد وگرنه خرد انسان نمی تواند قبول کند که بدن که از پوست و گوشت تشکیل شده در مقابل شمشیر و نوک پیکان تیر مقاومت کند و آسیب نبیند .

حکیم فردوسی در موقع به نظم در آوردن شاهنامه تصور می کرده که دارد تاریخ واقعی ایران را به نظم در می آورد لذا خرد او مسئله روئین تن را قبول نداشته بلکه به درستی انسان روئین تن را فردی شکست ناپذیر که راه جلوگیری از حمله به خود را خوب می دانسته است و از همه مهمتر آنکه بدن این افراد به کلاه خود و زره با آلیاژ و بافت خاصی پوشیده شده که سلاح آن روز به زره او موثر نبوده است همانطوریکه امروز جلیقه ضد گلوله بدن انسان را در مقابل گلوله تفنگ محافظت کرده و مانع رسیدن آسیب به بدن می گردد .

در داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه برای اولین بار فرزند اسفندیار یعنی بهمن جهت رسانیدن پیام اسفندیار به زال دستان پدر رستم که از او سؤال می کند تو که هستی ؟ چنین می گوید :

 

چنین داد پاسخ که من بهمنم                         نبیرۀ جهان دار روئین تَنم

 

در مرحله دوم در شبی که رستم پس از شکست از دست اسفندیار از کوه بالا رفته و همراه رخش سخت زخمی شده بود سیمرغ رستم را سرزنش نمود که چرا با اسفندیار که روئین تن و شکست ناپذیر است نبرد کردید زیرا اسفندیار توانسته بود حتی زوج ماده سیمرغ را با قفس مخصوص که با تیغ مسلح شده بود زخمی و سپس با شمشیرش او را نابود کند لذا سیمرغ به تهمتن می گوید :

 

چرا رَزم جُستی ز اسفندیار                         که او است روئین تن و نامدار

 

و در مرحله سوم از قول خود حکیم فردوسی در موقع جنگ اسفندیار با لحن توهین آمیز به رستم چنین می گوید :

 

بدو گفت روئین تن اسفندیار                          که ای بَر مَنش پیر ناسازگار

 

در بحث و جدل رستم با اسفندیار قبل از جنگ ، رستم با تمسخر به او می گوید تو در شهر خود شنیده ای که روئین تن هستی و باور خودت هم شده است :

 

تـو در پَهلوی خویش بشنیده ای                         بـه گفتار ایشـان بگرویده ای

کـه تیـغ دلیـران بـر اسفندیـار                          بـه آورد گـه ، بـر نیـاید بکار  

ببینی تــو فــردا سنـان مــرا                           همـان گِـرد کرده عنـان مـرا

 

مشاهده می شود تا این مرحله هیچ وقت در شاهنامه اشاره نشده که پوست و گوشت اسفندیار مستقیماً در مقابل شمشیر و پیکان مقاوم بوده است و خود رستم نیز هیچ وقت او را به عنوان روئین تن نمی داند و در موقعی که از اسفندیار زخم کـاری می بیند پس از آمدن به ایوان نـزد زال و همراهان جهت تعیین تکلیف ادامـه جنگ چنین می گوید :

 

خَدنگم ز سـنـدان گــذر یـافتی                           زبــون داشتی گـر سپَـر یـافتی

زدم چنـد بـر گَبــر اسفندیــار                            گر آینده دسـت مـرا داشت خوار

همان تیغ مـن گـَر بدیدی پلنگ                            نهان داشتی خویشتن زیـر سنگ

نبُــرّد همی جوشن انـدر بـرش                             نـه آن پـارۀ پرنیـان بـر سـرش

 

لذا معلوم می شود که ضربات و تیرهای رستم بعلت زره و کلاه خُود مخصوص اسفندیار همانند زره سیاوش که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد در آن اثر نمی کرده است .

در نبرد آخر رستم با اسفندیار که با سفارش سیمرغ تیر مخصوص از چوب گَز به چشمان اسفندیار نشان می رود و او را می کُشد او روئین تن بودن اسفندیار را به سُخره می گیرد :

 

چنین گفت رســتم بــه اسفندیـار                        که آوردی آن تخم زُفتی بـه بار

تو آنـی کـه گفتی کـه روئین تنــم                        بلند آسمان بـر زمیــن بـر زنم

مـن از شَست تـو هشت تیر خدنگ                       بخوردم ننالیـدم از نـام و ننـگ

بــه یک تیــر بـرگشتی از کـارزار                        بـه خُـفتی بـر آن بـارۀ نـامدار

 

گویند سیاوش زره ای داشته که آب و آتش روی آن اثر نگذاشته و تیر و شمشیر بر آن کاری نبوده است . موقعی که گیو پسر گودرز از طرف کیکاووس مأموریت می یابد که مخفیانه به توران رفته تا کیخسرو فرزند سیاوش را در مخفیگاه از فرنگیس مادرش تحویل بگیرد و هر دو را به ایران بیاورد از اموال سیاوش فقط زره او را انتخاب می کند و در راه ایران جهت محافظت از دشمن زره را می پوشد وقتی که به گُدار رودخانه جیحون به همراه کیخسرو و فرنگیس می رسند از آنها باج می خواهند گیو حاضر به دادن عوارض می شود ولی باج گیر از او زِره را می خواهد و گیو هر چه باج را اضافه تر می کند باج گیر که می بایستی با کشتی آنها را از جیحون عبور دهد بجز گرفتن زره راضی نمی شود بهر جهت گیو موفق می شود با کشتن او کیخسرو و فرنگیس مادرش را از رود جیحون عبور دهد .

چند شعر درباره زره مورد بحث گیو نقل می کنیم :

 

چهارم چـو جُستی بـه خیـره زره                          کـه آن را نـدانـی گِـره تـا گِـره

نگردد چنیـن آهــن از آب تَـــر                          نــه آتـش بـرو بـر بُوَد کـارگـر

نه نیزه نه شمشیر هندی نه تیــر                          چنین بـاژخواهی بدین آب گیـر ؟

 

و باز در رَزم گیو با فُرود درباره دَرعْ سیاوش ( زره ) که بر تن گیو بوده از قول پهلوان تِخار به فُرود در شاهنامه چنین می گوید :

 

و را گیـو خواننـد پیـل است و بـس                    که در رَزم دریای نیل است و بَس

چه بر زِه بـه شَست انـدر آری گـره                    خَـدنگت نیـایــد گــُذر بـر زره

سـِلیح سیـاوش بپـوشد بـه جنـگ                     نتـرسد ز پیکـان تیـــر خَـدَنگ

بِکَش چَرخ و پیکان سوی اسب ران                     مگـر خسته گـردد هَیـون گِـران

پیـــاده شــود بــاز گـردد مگــر                     کشان چون سپهبد به گردن سپَر

 

چرخ یک کمان خیلی بزرگی بوده که تیر آن به اندازه یک چوب دستی و روی چرخی نصب که چند نفر آن را می کشیدند و به آن کمان حِکمَت یا چرخ نیز می گفتند و پهلوان تِخار به فُرود می گوید که با چرخ ، اسب گیو را نشان بگیر و چون گیو از اسب می افتد در موقع برگردانیدن صورت ، گَردن او را با شمشیر بزن (خسته یعنی زخمی).

بیژن تنها فرزند گیو از مادرش بانو گُشَسب دختر رستم و از طرف پدر گیو فرزند گودرز می شود لذا بیژن که نوه گودرز و رستم بوده دو بار دَرعْ سیاوش را از پدرش گیو در جنگ ها عاریه می گیرد و بوسیله آن پیروز می شود .

گویند افراسیاب نیز دارای زره ای بوده که او را روئین تن می نموده و در جنگ شیده فرزند افراسیاب با کیخسرو ، شیده آن زره را می پوشد که در جنگ با سپاه ایران خیلی موفق بوده و کیخسرو خود با وجود مخالفت ایرانیان به جنگ شیده می رود و وقتی پهلوانان مخالفت می کنند که شاه ایران زمین نباید خود به جنگ رود و ممکن است ایرانیان شاه خود را از دست بدهند می گوید چون شیده روئین تن است شماها نمی توانید او را شکست دهید ولی چون من فَرّ ایزدی دارم می توانم او را از پا درآورم .

یکی از پادشاهان هند به نام شَنگُل که گویا دخترش همسر بهرام گُور بوده است (البته از نظر تاریخ همخوانی ندارد) نیز روئین تن شده و به پشتیبانی از تورانیان با ایرانیان می جنگد و در جنگی با رستم نیز حکیم فردوسی چنین می گوید :

 

چـو شَنگُل گریـزان شد از پیـل تـن                 پــراکنــده گشتند ز آن انجمــن

دو بهـره از ایشان بـه شمشیر کُشت                دلیــران تــوران نمـودنــد پُشت

به جان شَنگُل از دست رستم بجَست                 زره بود و جوشن تنش را نه خَست

 

یعنی به علت زره و جوشن مخصوص شَنگُل از دست رستم فرار می کند و تنش زخمی نمی شود .

گویند شاهپور اول نیز دارای زره ای بود که او را روئین تن می کرده است و شاهنامه او را از نژاد بهمن پسر اسفندیار می داند چون بهمن همانند پدرش اسفندیار ، با زره ای مخصوص در جنگ ها شکست ناپذیر بوده است .

در آخـر شـاهنامه در حمله اعراب به ایـران ، رستم فرخـزاد سپهسالار ایـرانیان نیز می گوید که با وجود روئین تن بودنش و شجاعت زیاد ایرانیان، بخت از ما برگشته بود و نمی دانم که چرا شمشیرهای ما بر اعراب بی اثر بود :

 

مــرا تیــر پیکان آهـن گــذار                           همی بـر برهنه نیـایـد به کــار

همان تیغ کـز گردن پیل و شیـر                          نگشتی بـه آورد ز آن زخـم سیر

نبُـرَد همی پوست بـر تـازیـان                            ز دانـش زیـان آمـده بـر زیـان

اگـر نیـزه بـر کوه روئین زنــم                            گذاره زنم زانکه روئیــن تنــم

 

در خاتمه بگویم که عوام به سحر و جادو و روئین تنی بعضی از افراد در افسانه ها اعتقاد داشتند مثلاً در اسکندرنامه ، رموز حمزه و امیر ارسلان بسیاری هستند که حتی بدون جوشن و زره به روئین تنی یاد می شوند که بیشتر افسانه و افکار عوامانه بوده و میتولوژی است لذا واقعیت ندارد .

 

چاپ شده در شماره 16 گاهنامه آریو برزن - اسفند سال 1397

چاپ شده در شماره 98 مجله نرگسزار بهبهان -  پائیز سال 1403

 

منبع : دروس دانشگاهی و سخنرانی ها در دانشگاه ها و سمینارها ، سخنرانی های اساتید در رادیو و تلویزیون و نوشته های اساتید ادبیات ایران