در مقاله ضحاک گفته شد او خواب هولناکی دید و مفسرین تعبیر کردند در این روزها کودکی به دنیا می آید که پس از بزرگ شدن ، شما را به زیر خواهد کشید و با گُرز گاو سار که سر آن همانند کله گاو خواهد بود به تو حمله کرده و به کله ات خواهد کوبید . ضحاک می پرسد چرا این کودک چنین فکری برای سرنگونی من دارد ؟ می گویند تو پدر او را خواهی کشت و گاوی که او را پرورش می دهد نیز توسط عواملت کشته خواهد شد و این پسر برای خوانخواهی آنها ، تو را سرنگون خواهد کرد . به همین جهت ضحاک دستور قتل کلیه بچه های پسر که به دنیا می آیند را می دهد تا از این فاجعه جلوگیری شود ولی تقدیر چیز دیگری می خواسته است ، استاد طوس می فرماید :
خجسته فـریدون ز مـادر بـزاد جهــان را یکی دیگر آمـد نهــاد
ببــالیـد برسـان سـرو سـهی همی تــافت زو فـَـر شـاهنشهی
جهانجوی بـا فـَر جمشید بــد بـه کـردار تـابنده خورشـید بـود
جهـان را چو باران به بایستگی روان را چـو دانش به شـایستگی
همانطورکه قبلاً گفته شد فَر شاهی از ضحاک به فریدون منتقل می شود البته در مرحله اول به ایزد مهر برمی گردد ، در نوبت دوم به فریدون و در آخر به گرشاسب منتقل می شود . اما در کوشنامه منظومه حماسی دوران گذشته روایت دیگری گفته شده که چون جمشید زنی از پادشاهی چین داشت نهایتاً بعد از آوارگی به کشور چین فرار می کند . به دستور پادشاه چین ، خانواده جمشید را جهت مصون ماندن از دست افراد ضحاک در جنگل مخفی می کنند تا از دید افراد ضحاک پنهان باشند و سرانجام از تخمه جمشید پسری به دنیا می آید به نام آبتین که پدر فریدون می باشد بعد از اینکه فریدون زائیده شد افراد ضحاک متوجه می شوند و آبتین را هلاک می کنند و دنبال نوزاد به هر سو می گردند . شاهنامه می گوید مادر فریدون ، فرزندش را در جنگلی گمنام به مرد زاهدی می سپرد و به او می گوید فرزند من از تخمه جمشید است و فَر پادشاهی و ایزدی دارد و از او می خواهد از بچه خوب نگهداری کند . زاهد توسط گاوی که داشته فریدون را پرورش می دهد ولی بعد که افراد ضحاک متوجه می شوند این گاو فریدون را پرورش داده است او را می کشند . گاو که نامش برمامون بوده در شاهنامه به نام پُرمایه نامیده می شود . با توجه به کشته شدن گاو ، فریدون ، کینه ضحاک را بیشتر به دل گرفته و گُرزی به آهنگر سفارش می دهد که کله آن همانند سر گاو باشد و به همین جهت گُرز فریدون را گاو سار می نامند . او در سن 16 سالگی از مادر خود می پرسد پدر من کیست ؟ مادر می گوید پدرت آبتین و از نسل جمشید شاه می باشد که ضحاک او را کشته است بنابراین فریدون کمر به کین ضحاک می بندد .
در این زمان در حکومت ضحاک مسئله مهمی پیش می آید که مربوط به شخصی آهنگر به نام کاوه می باشد . ضحاک در اواخر پادشاهی خود تظاهر به عدالت و مردم دوستی می کند و از افراد خود می خواهد که از مردم استشهاد جمع کنند . کلمه استشهاد در زمان فردوسی به معنای محضر و محضر نوشتن و یا تصدیق گرفتن آمده است یعنی افراد ضحاک از مردم گواهی می گرفتند که ضحاک مرد خوبی است و از او ضد دادگری ندیده ایم ، فردوسی می فرماید :
یکی محضـر اکنـون بباید نوشت کـه جـز تخم نیکی سپهبد نکِشت
نگویـد سخن جــز همه راسـتی نخواهد بــه داد انـدرون کــاستی
ز بیــم سپهبـد همــه راستـان بـر آن کــار گشتند هــم داستـان
بــر آن محضر اژدهـا نـاگـزیـر گــواهی نـوشتند بــُرنــا و پیــر
در این هنگام روزی خروشی از درگاه ضحاک بلند می شود و مردی بر وی فریاد کنان وارد می گردد و بر سر زنان به شاه می گوید من کاوه دادخواه هستم . یک نفر کارگر آهنگرم ولی از شاه به من جز ظلم و ستم نمی رسد ، تو شاه اژدها پیکر می باشی و باید به داد من برسی زیرا 18 پسر داشته ام که تابحال 17 نفرشان را جهت خوراک مارهای تو از دست داده ام و حالا فقط یک پسر دارم که عوامل تو به او اعلام نموده اند خود را به درگاه معرفی کند . ضحاک برای اینکه دادگری خود را تظاهر نماید می گوید بسیار خوب ما پسر تو را آزاد می کنیم تو هم باید این محضر را گواهی و تائید کنی که پادشاه دادگر است و پسر من را بخشیده . وقتی محضر را جهت تائید به کاوه می دهند او آن را خوانده و به صاحب منصبان ضحاک می خروشد و می گوید ای دیو صفتان چرا با این شاه ظالم همکاری می کنید ؟ او با دستان لرزان و با عصبانیت محضر را پاره و به زیر پا لگدمال می نماید و به سرعت از درگاه بیرون آمده ، پیشبند چرمی آهنگری خود را به سر چوب کرده و بعنوان پرچم علیه ظلم در دست بلند می کند و مردم را جهت دادخواهی گِرد خود جمع می نماید . بدین ترتیب همه مردم به سرپرستی کاوه آهنگر به کاخ ضحاک هجوم می برند و از طرف دیگر با هماهنگی قبلی ، فریدون با سپاهی که به کمک آنها آمده گُرز گاو سار خود را بر سر ضحاک کوبیده و پیروز می گردد .
اما در کوشنامه صحبتی از جنگل و گاو نشده بلکه فریدون را از راه کوهستانی مخفیانه به طبرستان نزدیک یکی از وزیران پادشاه طبرستان که مردی بسیار ایران دوست و خردمند بوده می برند و او فریدون را از کودکی با همه آداب و رسوم شاهی تربیت می کند و در جوانی با لشکری به کمک کاوه آهنگر ضحاک را سرنگون می نماید . مسئله مهم در این داستان مسئله آهن و آهنگری است و می گویند آهن ، سحر و جادو را باطل می کند یعنی باطل السحر است. در کتاب بیغمی گفته شده که اگر مرد جادوگری را بگیرند و سیم آهنی در پرده بینی او حلقه کنند خاصیت جادوگری آن مرد باطل خواهد شد .
همانطوریکه قبلاً در دوره هوشنگ شاه آمده آهن را از شهاب سنگ یعنی سنگی که از جو زمین گذشته و از آسمان به زمین نازل شده ساخته می شد به همین خاطر آن را آسمانی ، مُقدّس و ضد جادو می دانستند و لذا تنها کسی که می توانست به ضحاک و جادوی او پیروز شود کاوه آهنگر بود که با آهن تماس مداوم داشته و درنتیجه بواسطه آهنگری او ، سحر و جادوی ضحاک باطل می شود و او با کمک مردم و فریدون بر ضحاک مار دوش پیروز می گردند . بهرجهت فریدون وارد کاخ ضحاک شده او را دستگیر می کند و با گُرز گاو سار بر کله او می کوبد ولی او را نمی کشد چون سروش ، فرشته مهر به او می گوید اگر ضحاک را بکشی در جهان فتنه بر پا می شود و لذا او را به بند کشیده و در کوه دماوند زندانی می کنند سپس فریدون بر تخت نشسته و پادشاه ایران می شود . در دوران پادشاهی فریدون کج روی ، ظلم و ستم ، ناامنی و بدرفتاری با مردم ایران زمین از بین می رود و مردم زندگی آسوده ای را شروع می کنند ، حکیم طوس می فرماید :
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جـز خویشتن شهریـار
به رسم کیان تـاج و تخت مَهی بیـاراست بـا کـاخ شـاهَنشهی
زمـانـه بیاندوه گَشت از بـَدی گــرفتند هـر کس ره ایـــزدی
دل از داوری هــا بپـرداختنــد به آییـن یکی جشـن نو ساختند
پـرستیدن مهرگـان دین اوست تن آسـانی و خوردن آیین اوست
اگـر یـادگـارست ازو مـاه مهـر بکـوش و به رنج ایچ منمای چهر
همانطوریکه در مقاله جمشید شاه آمده نوروز ، اول فروردین ماه را یادگار جمشید می دانند . جشن بسیار بزرگ دیگری که در آداب و رسوم ما ایرانیان است جشن مهرگان می باشد که آن را به فریدون نسبت می دهند . همانطوریکه در مقاله های قبلی گفته شد سال شمسی ایرانیان 12 ماه و هر ماه 30 روز بود بر خلاف سال سامی که سالنامه قمری بوده است . ایام ایرانی بدون هفته و هر روز از ماه یک اسم داشت و 12 روز اول سال شمسی را به نام 12 ماه فعلی از فروردین تا اسفند می نامیدند و در ماه هر وقت نام ماه و اسم روز یکی می شد آن روز را جشن می گرفتند مثل تیر روز از تیر ماه یا اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه درنتیجه جشن ماهیانه در طی یک سال برپا می کردند ولی در میان این 12 جشن سه جشن ، باشکوه و جلال بیشتری برگزار می شد .
نخستین آنها نوروز و دومین آنها مهرگان بود البته یک جشن مهم دیگری هم به نام جشن سده یا آتش بوده است که آن را از هوشنگ شاه می دانند . جشن مهرگان در آغاز پاییز در مهر ماه برگزار می شد . این جشن از 10 تا 16 مهر ماه یعنی 6 روز ادامه داشت که 16 مهر ماه را مهرگان خاصه که مخصوص جشن پادشاه است نام می بردند .
در باستان خیلی قدیم هر سال از اول پاییز آغاز می شد نه اول بهار . دلیل آن هم ساده بود چون فصل پاییز تمام دسترنج کشاورزان و دامپروران بدست می آمد ، همه میوه ها رسیده بودند و خرمن گندمزارها برچیده می شد، درختان هر آنچه بار داشته اند می دادند ، گله ها و رَمه ها بچه هایشان بزرگ شده بودند و کم کم مردم خودشان را آماده می کردند برای زمستان به همین دلیل آغاز سال را بدست آوردن محصولات کشاورزی و دامپروری می دانستند . بعد از مدتها این اول سال تغییر پیدا می کند و فصل اول سال بهار می شود بهرجهت جشن مهرگان به دلیل تاج گذاری فریدون در مهر ماه بوده است .
لازم به ذکر است که در اشعار فردوسی هر کجا کلمه پرستیدن می آید منظور پرستش خدا نیست بلکه منظور خدمت کردن یا خدمتگزاری است . شاهنامه می گوید فریدون پانصد سال پادشاهی کرد و همه مردم در آسایش و عدالت بسر می بردند . فریدون شاه که او را کافریدون هم می گویند سه فرزند داشت بنام تور ، سَلم و ایرج . قسمت شرق را به تور ، ایران فعلی را به ایرج و غرب یا رُم را به سَلم واگذار نمود که داستان این سه برادر نیز خود وضعیت ایران را در آینده معین می کند یعنی سرزمینی یکپارچه به توران ، ایران و رُم تقسیم می شود . گویند تور و سَلم از واگذاری قسمت اصلی و مرکزی سرزمین تحت فرماندهی فریدون به برادر کوچکتر یعنی ایرج ناراحت می شوند و با او جنگ کرده و او را می کشند . فریدون از این عمل آنها ناراحت شده و به تلافی پسر ایرج یعنی منوچهر را پادشاه ایران زمین می نماید و درنتیجه جنگ های ایران و توران آغاز می گردد .
منبع : دروس دانشگاهی و سخنرانی ها در دانشگاه ها و سمینارها ، سخنرانی های اساتید در رادیو و تلویزیون و نوشته های اساتید ادبیات ایران