در مقاله گذشته درباره زیباترین اشعار عاشقانه استاد سخن در رابطه با آشنایی زال و رودابه گفته شد . در این نوشتار درباره فصیح ترین متن نامه در شاهنامه از نظر ذکاوت ، خرد و باهوشی و حتی زیرکی برای تغییر نظر منوچهر شاه توسط سام نریمان و زال فرزندش سخن می گوئیم. پروفسور فضل اللّه رضا ، دانشمند فیزیک معاصر ایرانی – آمریکائی که با دقت اشعار را مطالعه و تحقیق نموده نامه سام به منوچهر شاه را یکی از بهترین متن نامه در تاریخ ایران دانسته و از هر ایرانی خواسته که اشعار و معانی این نامه طولانی را مطالعه کند زیرا با مطالعه این نامه توسط منوچهر ، نظر شاه ایران نسبت به ازدواج زال و رودابه 180 درجه برگردانیده می شود و از به آتش کشیدن و نابودی کابلستان جلوگیری و به پیوندی میمون و مبارک مبدل می گردد ، استاد سخن چه زیبا این نامه را با اشعار فصیح خود به نظم آورده است .
بعد از اینکه زال و رودابه همدیگر را شبانه در کاخ کابلستان ملاقات و بزمی می آرایند و تا سپیده صبح را به خوشی می گذرانند پیمان ازدواج با هم می بندند هر چند زال به علت اینکه مهراب شاه از نژاد ضحاک بود از این وصلت نگران است چون خوب می داند که پدرش سام و علی الخصوص منوچهر شاه با این موضوع مخالفند .
بنابراین به فکر چاره می افتد . ابتدا زال طی نامه ای زیبا ، دلسوز و مؤدبانه مدح خدای بزرگ را گفته سپس از پهلوانی سام تعریف کرده که دلاوری است بی نظیر و چه فتوحاتی برای ایران زمین نموده و بعد از ظلمی که به او کرده و وی را دور انداخته ، پرنده ای به نام سیمرغ او را به کُنام خود برده و بزرگ می کند می نویسد . بعد از مدتی سام خواب می بیند که خداوند او را مذمت کرده که چرا داده یزدان را دور انداخته به همین خاطر بعد از آوردن زال نزد خود او را تربیت و پهلوان کرده سپس به منوچهر شاه به عنوان جانشین خود معرفی می کند . زال در این نامه برای سام شرح می دهد که در موقع بزرگ شدن نزد سیمرغ از لاشه حیوانات تغذیه کرده و از پستان مادر شیر نخورده ، محبت پدر و مادر را نچشیده درحالیکه سام در ناز و نعمت زندگی می کرده بطوریکه دل سام را به درد می آورد لذا سام از موبدان بزرگ می خواهد با سِیر در ستارگان ، آینده این وصلت را پیش بینی کنند . آنها اطاعت و پس از تحقیق و تفحص ، شادمانه به سپهبد خبر خوش می دهند که نه تنها این وصلت باعث خصومت و دشمنی نمی گردد بلکه از ازدواج آنها پسری زائیده می شود که همان رستم دستان و نگهبان ایران زمین در دوران طولانی تاریخ خواهد شد .
با این اوصاف سام با این وصلت موافقت می کند ولی نگرانی بسیار دارد چون می داند منوچهر شاه راضی نخواهد شد لذا طی نامه ای رضایت خود را به زال اعلام می کند و سپیده دم به بهانه دادن گزارش فتح مازندران و گُرگساران عازم ایران زمین می شود . از طرفی به محض رسیدن نامه سام به زال مبنی بر اینکه هر چند ایشان ابتدا راضی به این وصلت نبوده ولی به جهت ظلمی که به او کرده و تحقیق موبدان رضایت می دهد تا برود و با منوچهر شاه هم مذاکره کند . زال هم توسط یکی از زنان خدمه این خبر خوش را به رودابه می دهد . رودابه از خوشحالی دو انگشتر گران قیمت خود را به خاطر خوش خبری به زن هدیه می دهد . بر حسب اتفاق موقع خروج زن از حجره ، سیندخت مادر رودابه زن را می بیند و از او می پرسد شما اینجا چکار می کنید و غریب هستید ؟ زن می گوید برای رودابه خبری خوش آورده ام . سیندخت رودابه را می خواهد و از قضا مهراب شاه هم وارد حجره شده و هر دو از عشق رودابه به زال همچنین دیدار و پیمان آنها باخبر می شوند . مهراب شاه متغیر شده که این وصلت صلاح نیست و محال است که منوچهر شاه به آن رضایت دهد ولی نامه رضایت سام به آنها کمی آرامش می دهد .
اصولاً شاه و پهلوانان و حتی همه ایرانیان با نژاد باقیمانده از ضحاک دشمنی داشتند چون ضحاک ایران را به خاک و خون کشیده و به ایرانیان ظلم و ستم بسیار کرده بود .
حال برای نمونه از هر قسمت چند بیت از اشعار فصیح فردوسی را بیان می کنیم ، ابتدا نامه زال به پدرش برای راضی نمودن او :
یکی نـامه فرمود نزدیک سـام سـراسر نوید و درود و خـَرام
ز خـط نخست آفریـن گسترید بـدان دادگر کو جهـان آفریـد
ازویست شــادی ازویست زور خـداونـد کیوان و ناهید و هُور
خداونـد هست و خداوند نیست همه بندگـانیم و ایـزد یکیست
ازو بــاد بـر سـام نیـرم درود خداوند کوپال و شمشیر و خُود
بـه مردی هنـر در هنـر ساخته خــرد از هنرهــا برافـراخته
مـن او را بسـان یکی بنـدهام به مهرش روان و دل آکَندهام
سپس از ظلم هایی که به او شده سخن می گوید :
ز مادر بزادم بر آن سان کـه دیـد ز گردون بـه من بر ستم ها رسید
پـدر بـود در نـاز و خـَز و پـَرنـد مـرا بـرده سیمرغ بـر کـوه هَنـد
همی پوست از باد بر من بسوخت زمان تا زمان خاک چشمم بدوخت
همی خواندندی مرا پــور سـام به اورنگ بر سام و من در کُنـام
پـدر گر دلیرست و نَر اژدهاست اگــر بشنود راز بنـــده رواست
من از دخت مهراب گریان شدم چو بـر آتش تیـز بـریـان شدم
ستـاره شب تیـره یــار مَنست مـن آنم کـه دریـا کنار مَنست (اشک زیاد)
اگر چـه دلـم دیـد چندین ستـم نیارم زدن جـز بـه فرمانت دَم
سپس زال از پیمان سام و منوچهر شاه در مورد او می گوید :
به پیمـان چنین رفت پیش گـروه چـو بـاز آوریـدم ز البـرز کوه
کــه هیچ آرزو بــر دلت نَگُسـلم کنون اندرین است بَسته دلـم
و بالاخره رأی موبدان به سام در مورد ازدواج زال و رودابه :
ترا مژده از دخت مهراب و زال که باشند هر دو به شادی هُمال
ازیـن دو هنرمند پیـلی ژیــان بیـاید ببنـدد به مـردی میـان
جهـان زیرپای اَندر آرد به تیغ نَهد تخت شاه از بَر پشت میـغ (ابر)
بدو بـاشد ایـرانیـان را امیـد ازو پهلـوان را خـرام و نـویـد
سام تصمیم می گیرد پس از گزارش فتح گُرگساران ( سکاها ) و مازندران ، مسئله زال را پیش بکشد و منوچهر شاه را راضی کند لذا پس از رسیدن به پایتخت و پذیرایی ، روز اول داستان پیروزی در جنگ سپاه خود را و اینکه چگونه اژدها را می کشد شرح می دهد :
چـو آمـد بـه نـزدیکـی بـارگاه خـروش آمد از در که بگشـای راه
چـو شـاه جهـاندار بگشاد روی زمیـن را ببوسید و شـد پیش اوی
بپـرسیـد و بسیـار تیمـار خَورد سپهبد سخن یک به یک یاد کَرد
بـرفتم بـران شهـر دیـوان نـَر نه دیـوان که شیران جنگی به بَر
سپـاهی که سَگسـار خوانندشان پلنگـــان جنـگی نمـاینـدشـان
ز من چون بدیشـان رسید آگهی از آواز مـن مغزشـان شـد تهـی
به شهـر اندرون نعره برداشتند ازان پـس همـه شهـر بگذاشتند
از طرفی چون جاسوسان قبل از رسیدن سام نزد پادشاه خبر عاشق شدن زال و رودابه را رسانیده بودند شاه به سام مُهلت مطرح کردن مسئله را نداد و چون سخت مخالف بود پس از تشویق سام از او خواست صبح زود به هندوستان رفته و تمام منصوبات ضحاک منجمله خانواده مهراب شاه را کشته و کابلستان را به آتش بکشد . سام هم بدون چون و چرا قبول کرد و چنین نمود :
ببوسید تخت و بمالید روی بران نامور مُهر انگشت اوی
لذا سام فوری راهی زابلستان شد تا امر منوچهر شاه را اجرا کند . در موقع رسیدن به زابلستان ، زال که قبلاً از طریق پیک خود از مسئله آگاه شده بود به رودابه خبر داد که نگران نباشید چون این عمل انجام نخواهد شد مگر سام از روی من بگذرد . لذا وقتی سام به زابلستان رسید زال جلو رفته زمین و دست سام را بوسید و عرض ارادت کرد سپس با چشم گریان به پدر گفت که همه از عدالت تو برخوردار بوده اند بجز من که وقتی از مادر به دنیا آمده ام ، مرا دور انداختید و حالا هم که صاحب منصب و بارگاهی شده ام می خواهید آن را ویران کنید پس بهتر است دستور دهید اره بیاورند و مرا به دو نیم کرده سپس به کابل حمله کنید .
فردوسی می فرماید :
همه مـردم از داد تـو شـادمـان ز تـو داد یـابد زمیـن و زمـان
مگـر مـن کـه از داد بیبهـرهام و گرچـه بـه پیوند تـو شهرهام
ز مـــادر بـــزادم بینداختــی بـه کـوه اندرم جایگـَه ساختی
ز مازندران هدیـه ایـن سـاختی هم از گُرگسـاران بدین تـاختی
من اینک به پیش تو استـادهام تــن بنـده خشـم تــرا دادهام
بــه اره میــانم بـدو نیـم کـُن ز کابـل مپیمـای بـا مـن سُخن
سام حرف های زال را که به او ظلم شده تائید ولی توصیه می کند با توجه به اینکه من در زابلستان هستم باید نامه ای فصیح و با ذکاوت به منوچهر شاه بنویسیم تا شاید رضایت دهد چون از من پیمان گرفته که با تو خوش رفتاری کرده و هیچ وقت دل تو را نشکسته و خواسته های تو را برآورده نمایم لذا از همین مسئله در نامه استفاده می کند .
این نامه همان نامه مشهوری است که پرفسور رضا تعریف کرده که از بهترین نامه ها است و توانسته نظر پادشاه ایران زمین را تغییر دهد و شامل چند قسمت است از جمله حمد و ثنای خدا ، تعریف از پادشاه ، خدمات سام به ایران زمین ، پیر شدن سام و جانشینی برای او ، گفته موبدان و بالاخره دستوری که منوچهر شاه در ابتدای معرفی زال به او داده شده و از سام عَهد گرفته که خواسته های این جوان را حتماً برآورده کرده و هیچ وقت دل او را نَشکند .
اشعار نامه بطور مختصر به شرح زیر است :
سر نــامـه کــرد آفریـن خـدای کجا هست و باشد همیشه به جای
ازویست نیک و بد و هست و نیست همـه بندگـانیـم و ایـزد یکیست
خـداونـد کیـوان و خورشید و مـاه وزو آفریـن بـر منـوچهـر شــاه
قسمت دوم حمد منوچهر شاه :
به رزم اندرون زهـر تریاک سوز بــه بــزم اندرون مـاه گیتی فـروز
کشنده درفش فریـدون به جنگ کشنده سـَـرافــراز جنـگی پلنــگ
ز بـــاد عمـود تــو کـوه بلنـد شود خـاک نعـل سَرافشـان سَمنـد
همان از دل پـاک و پاکیزه کیش به آبشخور آری همی گُـرگ و میش
سپس از زحمات خود برای ایرانیان و منوچهر شاه صحبت می کند که بعد از این همه دلاوری کمرم خمیده و موهایم سفید گشته در ادامه می گوید من کسی بودم که اژدهایی که از رود کَشَف برون آمده و همه مردم ایران زمین را به هراس انداخته بود با یک ضربه شمشیر از بین بردم . « جنگیدن سام با اژدهای کَشَف داستانی دارد و به توسط دلاوری سام که توانسته بود با یک ضربه اژدها را نابود کند او را هم سام یک زخم می نامند » .
در یک جنگ خونین به فرماندهی سپاه ایران زمین مناطق گُرگساران و مازندران را فتح کردم و به سرزمین های شما افزودم به علت کهولت سن و موی سفیدم می خواهم سپهبدی زابلستان و ایران زمین را به زال واگذار کنم تا جانشین من شود . من با این فتوحات همه سرزمین های ایران زمین را مطیع شما کردم حالا نوبت زال است که در خدمت شما باشد و حافظ ایران زمین گردد .
منوچهر شاه پس از مطالعه نامه چنین تصمیم می گیرد ( از قول فردوسی ) :
ازو بِستـَد آن نـامــهٔ پهلـوان بخندید و شـد شاد و روشن روان
چو بر خواند پاسخ چنین داد باز که رنـجی فزودی بـه دل بـر دراز
ولیـکن بدیـن نـامـهٔ دلپـذیـر کـه بنوشت بـا درد دل سـام پیـر
اگر چه مرا هست ازین دل دژم برانـم کـه نندیشم از بیـش و کم
بسـازم بـرآرم همه کـام تــو گــر اینست فـرجــام آرام تــو
خلاصه شاه رضایت داد ولی از موبدان بزرگ خواست با مطالعه در ستاره گان و تفحص سرانجام این ازدواج را پیش بینی کنند . آنها هم پس از مطالعه وصلت را میمون دانستند لذا خیال و اندیشه منوچهر شاه راحت شد و زال را که حامل نامه بود مورد لطف و مرحمت قرار داد و از او خواست در مجلس روز بعد که باتفاق مُوبدان و وزیران که برای دادن منصب پهلوانی رسم بود شرکت کند و از او سؤالات زیادی کردند که دو مثال آن گفتنی است . سؤال اول اینکه آن چیست که دارای 12 سرو سهی هم ردیف است و هر سرو سی شاخه دارد که تغییرناپذیرند ؟ و موبد دومی پرسید آن چیست که یک اسب سفید دنبال اسب سیاه است و مرتب می روند ولی هیچ وقت به هم نمی رسند ؟ زال که خیلی بااستعداد و خوب تربیت شده بود جواب داد دوازده سرو سهی دوازده ماه سال است و سی شاخه ، سی روز هر ماه است و اسب سیاه و سفید نیز شب و روز است که پشت سر هم هستند ولی هیچ وقت به هم نمی رسند .
روز بعد باز از روی رسوم از زال خواستند که با پهلوانان مقیم پایتخت وارد رزم شود تا از نظر نظامی هم مورد تائید قرار گیرد او در این امتحان حماسی قبول شد و منوچهر شاه با خوشحالی رضایتنامه ازدواج زال و رودابه را تائید و دیبا و جواهرات به زال هدیه داد لذا زال نزد منوچهر رسید و از ایشان خواست که چون دلش برای پدر تنگ شده اجازه دهد به زابلستان برگردد . منوچهر شاه به مزاح در جواب گفت شما دلتنگ پدر نیستید بلکه می خواهید هر چه سریعتر معشوق خود دختر مهراب شاه را ملاقات کنید .
پس از رسیدن زال به زابلستان بساط عروسی را راه انداختند که در مشرق زمین بی نظیر بوده است و حاصل این ازدواج پشتیبان و فرمانده سال های دراز سپاه ایران ، رستم دستان می باشد که اگر عمری باقی بود داستان زائیده شدن رستم که خود مشروح می باشد را در قسمت سوم خواهیم گفت ؛ به امید آن روز .
منبع : دروس دانشگاهی و سخنرانی ها در دانشگاه ها و سمینارها ، سخنرانی های اساتید در رادیو و تلویزیون و نوشته های اساتید ادبیات ایران