حتماً بخوانید برایتان مفید است

 

در کتاب آموزش زبان مادری ژاپنی ها در دبستان این داستان برای یادگیری بچه ها تحریر شده است .

پسر بچه ای تندخو در روستائی زندگی می کرد ، روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی و کنترل خود را از دست می دهی باید یک میخ در دیوار حصار باغ بکوبی .

روز نخست پسر 37 میخ در دیوار حصار کوبید اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند . او دریافت کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخ ها در دیوار حصار است درنهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلاً عصبانی نشد او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رسانید و پدر به او گفت باید هر روزی که توانستی جلوی خشم خود را بگیری یکی از میخ های کوبیده شده در دیوار را بیرون بکشی .

روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخ ها را از دیوار حصار بیرون آورد پدر دست او را گرفت ، به طرف حصار برد و گفت :

پسرم کارت را خوب انجام دادی اما به سوراخ های دیوار حصار نگاه کن ، دیوار حصار هیچ وقت مثل روز اولش نخواهد شد وقتی موقع عصبانیت چیزی می گوئی حرف هایت مثل این سوراخ ها ، شکاف هایی برجا می گذارد مهم نیست چند بار عذرخواهی کنی چون اثر زخم همیشه باقی می ماند .

 

چاپ شده در شماره 68 مجله نرگسزار بهبهان - اردیبهشت و خرداد سال 1394

 

منبع : مجلات ، روزنامه ها و شنیده های سینه به سینه